خودمم نمیدونم باید از کجا شروع کنم چی بنویسم ولی بالاخره باید بنویسم تا یه خورده سبک تر شم.نمیدونم اولین بار کی فهمیدم که دوست دارم نمیگم عاشقت شدم چون عشق تو دنیایه من یه حسیه که میتونه زود از بین بره ولی دوست داشتن پایداره و تا ابد در قلب میمونه.اصلا خودمم فکرشو نمیکردم که اینقد این احساس شعله ور بشه که دیگه نتونم از توش بیام بیرون.نمیدونم شاید چون وقتی باهم حرف میزدم فهمیدم چقدر دنیامون به هم شبیه یا وقتی اولین بار پشت تلفن باهات حرف زدم صدات یه آرامش خاصی بهم داد یا وقتی لحظه ای که خوابیده بودی و اونقدر معصوم بنظر میومدی که حتی نمیتونستم یه لحظه بهت نگاه نکنم جرقه ای زده شد که باهمی وجودم دوست داشته باشم.زمان گذشت و من هرروز وهر ثانیه احساس میکردم بیشتر از قبل بهت وابسته شدم و  خیلی احساس خوشبختی میکردم از اینکه تورو دارم که درکم می کنی.چقد حسه خوبی بهم دست میداد وقتی میگفتی هر چیم  که بشه کنارتم.میدونم تو منو به چشم یه دوست میدیدی و رفتاریم نکردی که من بخوام بد برداشت کنم ولی خودت بهتر میدونی ادم وقتی یکیو دوست داره از کوچکترین رفتاره عادیشم واسه خودش یه قصر بزرگ پراز امید میسازه.منم سعی کردم که تا اونجایی که میتونم کنارت باشم نه فقط تو حاله بدت.من دوست داشتم همیشه کنارت باشم،هر وقت قرار بود بهت یه راه حل بدم همش سعی میکردم احساساتمو بزارم کنارو خودمو تو شرایطت قرار بدم بلکه از رویه قلب و احساسه خودم بهت پیشنهاد و راهکاره اشتباهی ندم.میخواستم بگم که خیلی دوست دارم ولی  با خودم که خلوت کردم دیدم تو شرایطی که قلبه تو پیشه یکی دیگست گفتن و نگفتنش فرق نداره،درسته دوست داشتم خیلی زیادولی خوب میدونم آدم قلبشو که به یکی بده انگار کله وجودشو داده و اینم بگم من مثله بقیه دخترا تو رو واسه رابطه های زودگذر نمیخواستم درسته شاید مثه بقیه دخترا تو رو شاهزاده ی سوار بر اسب سفید خودم میدیدم تو تخیلاتم‌ولی حتی من نمیخواستم بهم‌بگی دوستم داری من‌ فقط ازت ارزش میخواستم توجه میخواستم‌‌نمیدونستم‌برای تو کاره سختیه هرچند بعضی وقتا واقعا خوب اینکارو انجام میدادی.ولی‌ من هیچوقت نخواستم نه خودمو به تو و نه هیچکسه دیگه تحمیل کنم یا خودمو بزور تو قلبه کسی جا کنم.درسته زیاد به بهانه ی علاقم بهت پی ام میدادم یا زنگ میزدم بلکه یه بار دیگه بتونم صداتو بشنوم .ولی من فقط دنباله امنیتو آرامش‌بودم حس میکردم تو میتونی  برخلافه بقیه بهم بدی ولی مثله اینکه زیادی احساسی تصمیم گرفتم .من کلی از شرم و حیا برات گفته بودم شایدم بخاطره اون سکوت کردم چیزی نگفتم وتو گفته بودی از دختری که پیشنهاد بده خوشت نمیاد دیگه ترجیح دادم سکوت کنم.سخت بود اینکه کسی که دوسش دارم از کسه دیگه ای که دوسش داره بگه شاید اون شب کاخ ارزوهام خیلی بد فروریخت ولی بیشتر از حاله خودم به فکره تو  بودم خودمو جمع کردم گفتم همی دوست داشتنا که  نباید به رسیدن ختم بشه یه وقتایی دوست داشتن از خود گذشتگی میخواد من اگه دوسش دارم باید هر کاری کنم که حالش خوب شه که باز بخنده از خودم گذشتم .هیچوقت نگفتم و نتونستم بگم اون ادم خاصی که تو میگی خودتی چون نمیخواسم ازم دور بشی و بهم اعتماد نکنی.یا فکر کنی حرفایی که بهت زدم به خاطره خودت نبوده و بخاطره دله خودم بوده.شاید تو تنها آدمی‌بودی که تو هر شرایطی به خودم ترجیحت دادم .همیشه دوست داشتم حالتو خوب کنم ولی هیچوقت دوست نداشتم خودمو بهت تحمیل کنم .همیشه میگفتم هر چیزی میخواد بشه بشه ولی خدایا کاری نکن تصوره خوبی که از این آدم دارم و ارزشی که واسش قائلم‌هیچوقت زیر سوال بره.برام تو زندگیم خیلی باارزش بودی خیلی ،درسته تو هر وقت دورت خلوت میشد یادم میفتادی ،خیلی کم پیش میومد غرورتو زیر پا بزاری و پی ام بدی منم ناراحت میشدم ولی میگفتم تو که از احساسه من خبر نداری که ،پس تقصیره تو نیست.انلاین که میشدی انلاینیه کله پسرای کلاس و دخترا رو چک میکردم.نمیدونم دسته خودم نبود وقتی یکی از دخترا باهات حرف میزد یا میخندید دلم میخواست خفش کنم.نمیدونم این همه حسه مالکیت واسه چی بود شایدم حسودیم میشد دختره دیگه ای باهات حرف بزنه.بیخیال واسه هیچکدوم از وقتایی که کنارت بودم سرت منتی ندارم چون وقتی حاله تو خوب بود حاله منم خوب میشد .با شیطنتایی که میکردی کله ناراحتیام یادم میرفت.این همه خوبیتو گفتم حالا میخوام شکایت کنم از اینکه میگفتی برات باارزشم ولی وقتی پی ام میدادم انلاین بودی میذاشتی اخرین نفر یا روزه بعد جوابمو میدادی ،اگه میخواستی بفهمونی تو زندگیت جایی ندارم خب میگفتی بهم با این کارت غرورمو شخصیتمو له کردی،قلبمو شکستی  من سکوت کردم چون علاوه براین ناراحتیاثانیه های قشنگیم با حرفات آرومم کردی.منم تصمیم گرفتم فراموش کنم سخته زمان میبره ولی بهتر از خرد شدنه بیشتره.خرد شدم ولی هر باربا همین قلبه له شدم خندیدم طوری رفتار کردم که هیچی نشده چون هیچوقت نمیخواستم قبول کنم توهم انتخاب اشتباهی باشی.نمیدونم شاید دنیا جای قشنگ تری میشد اگه ما کسایی رو دوست داشتیم که اونا هم دوستمون داشتن و عشق دو طرفه رو تجربه میکردیم.جای قشنگ تری میشد اگه ترس از دست دادنه کسی که دوسش داریم و نداشتیم یا خیلی جاها به جای سکوت کردنو رفتن وایمیسادیم و حرفامونو میزدیم که یه خورده سبکتر شیم ولی دیگه چه میشه کرد.دنیا بالا و پایین زیاد داره.شاید یه وقتایی لازمه ادما با رفتاراشون یه تلنگر بزنن که ما به خودمون بیایم خودمونو جمع کنیم و از بلاتکلیفی بیرون بیایم.عشق قشنگه دوست داشتن قشنگه اما وقتی دوطرفه باشه .نمیگم آدمه بدی بودی یا آدمه خوبی چون تو جایگاهی نیستم که بخوام قضاوت کنم و هر ادمی خوبی و بدیای خودشه داره ،درسته خیلی وقتا بهت احتیاج داشتم اما خبری ازت نبود ،ولی اینم میشه گذاشت پا اینکه تو از احساسم خبر نداشتی یا شایدم غرورت نذاشته ،بازم نمیدونم اینا فرضیاتیه که وقتایی که یهویی میرفتی و ازم دور میشدی حرف نمیزدی واسه خودم میساختم.دیر به خودم اومدم چون حسابی تو این احساس و دوست داشتن یه طرفه غرق شدم.درسته همیشه انتظار میکشیدم دوصفر دوصفر بشه و تورو آرزو کنم درصورتی که تو یکی دیگرو ارزو میکردی ولی وقتی فهمیدم که منو دوست نداری دیگه حتی متوجه دوصفر دوصفرم نمیشم.هیچوقت هیچی نگفتم سکوت کردم ولی دیگه زیادی این حرفا تو دلم داشت سنگینی میکرد لازم داشتم یه جا خالیش کنم که سبک بشم اینجا دور از چشم همه اوردمش رو کاغذ که بتونم با فکره ارومتر این احساسو سرکوب کنم و فرلموش کنم و بتونم به دیده یه همکلاسیه عادی یا یه دوست بهت نگاه کنم .دوستم یه جمله قشنگ‌گفت که نباید بخاطره ادمی که دوست نداره و واست ارزش قائل نیست غصه بخوری .به جاش باید وقتتو درگیره آدمایی کنی که میبیننت و دوست دارن و واست ارزش  قائلن .درسته تو همیشه به زبون میگفتی بهترین دوستتم و واسم ارزش زیادی قائلی ولی خودتم بهتر میدونی که با یه سری از رفتاراتو و کارات خلافه اینو نشون دادی.همیشه دوست داشتم به جا وقتایی که یهویی غیبت میزد میموندی حرف میزدی ،میگفتی چی ناراحتت کرده .درسته اونقدر محکم نشدم که بتونم تو چشات نگاه کنمو دوست داشتنمو مخفی کنم ولی خب باید مقاوم باشم و با واقعیت روبه رو شم و تجربه بشه برام.ما قسمت هم نبودیم سهم هم نبودیم نمیدونم و لی خوشحالم بعد از مدت ها بالاخره تونستی تایمتو درست کنی والان به حرف رسیدم که بی خوابی واقعا آدمو داغون میکنه ولی به قوله تو همه چی درست میشه باید منتظر بمونیم ببینیم گذر زمان چه میکنه.نمیدونم شاید هیچوقت دوست نداشتم هیچکس به جز خودمو خودت بفهمه که دوست داشتم.دلیل اینکه حرفامو اینجا نوشتم چون گفتم احتمالش خیلی کمه که بیای تو وبلاگم و شاید اینجا تنها جایی بود که میتونستم خودمو سبک کنم.فکر کنم من جوابه همی چراهاتو دادم ولی امیدوارم اگه این متنو خوندی ،همونجوری که من الان دارم سعی میکنم احساسمو دفن کنم یا سرکوب کنم تو هم این نوشته ها رو تو قلبه مهربونت دفن کنیو به کسی چیزی نگی و به روم نیاری.امیدوارم این متنو خوندی بازم منو دوسته خودت بدونیو ازم متنفر نشی.امیدوارم حرفامو بد برداشت نکنی و به چشم یه انتقاد دوستانه بهشون نگاه کنی .امیدوارم هر جا هستی درکناره هر کسی خوشبخت و موفق باشی

#متن موقت جهت آروم شدن 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها